به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است


به یک پیاده کسی لشکری بهم نزده است

ز چشم شوخ تو شد ملک صبر زیر و زبر


به یک نگاه کسی کشوری بهم نزده است

مرا به بلبل تصویر، رحم می آید


که در هوای تو بال و پری بهم نزده است

هوای خانه بود چون حباب دشمن من


بساط عیش مرا صرصری بهم نزده است

ز اشتیاق تو بر هم زدم دو عالم را


به این نشاط، دو کف دیگری بهم نزده است

شمار داغ مرا بوالهوس چه می داند؟


ز پاره های جگر دفتری بهم نزده است

سری به عالم آسودگی بکش صائب


ترا که کاکل سیمین بری بهم نزده است